چراغ یاسمین

چراغ یاسمین

نویسنده: پرویز زاهدی

موضوع: نمایشنامه

نشر نقره تورنتو- 2025

100 صفحه

 معرفی:

چراغ یاسمین را ایران که بودم نوشتم. بیش از بیست سال پیش. در جو خفقان و نفس‌گیر سانسور، ترس حذف، و قطع و فلج. به اجرا اندیشیده بودم اما کو مجال، کو امکان و چشم انداز که راه بسته بود و بند گشوده تا تُرا به آونگ و آویزان به تماشا بگذارند. به واقع آدمی بی‌سیرت می‌شد به اکران در می‌داد. پس کار باقی ماند. و دیر پایید تا سرانجام امروز شما می‎توانید بخوانید. یک کار خود گواهی می‌دهد ازکجا به کجای آمده است. قصد آن چه بوده و اگر هنوز برپاست از کدام انگیزه و نهیب و هشدار برخوردار شده است. بهتر همان که کار را شناخت تا نویسنده را به نام و شناسنامه و پوشه و سرنوشت شناخت. من او نمی‌شوم مگر کار اثر خود را بگذارد.

 از دوستان نشر نقره نیز سپاسگزارم. از علی‌رضا اکرمی و ریحان زاهدی و سنبل پویان و فرهاد آهی به همچنین، که مَرا دراین راه سنگلاخ یاری داده‌اند./ پرویز زاهدی

بخش‌هایی از کتاب:

  • در خون آمدم. نه من می­سوزم که جهان را با خود می‌سوزانم. خاکستر می­کنم. خاکستر را باد می­دهم. رابیا از رابیا می­ماند. نه زنی، نه مردی باشد او. که نه جسمی است و نه جانی. رایحه­ای می­شنوم. بوی یاس، نام او را در باد می­کند. باد شمال که موج ریزه­های خون را به اقصی نقاط می­برد.

[او دست در خون می­زند و در هوا می­پاشد و بر هوا گویی می‌نویسد آن­چه را که دم احتضار بیان می­کند. سرپا شده است. می­چرخد]

  • رابیا را از گلخن به گلشن می­برید. همه بادهایی که عالم را تازیانه می­زنید. سرکاکل سرو را دست می­سایید. در پیاله­ی خون گل­های بهاری خانه می­کنید. بر آبها می‌رانید. اجزای رابیا را به خاک بدهید تا وقتی باز جان‌های عاشق به صحرا می­آیند سبزه­ی او را تماشا کنند. قدحی آب. قدحی آتش. یکی را به دوزخ می­پاشم تا سرد شود. یکی را به بهشت تا خاکستر. تنها او را برای او بخواهند. [می­افتد به زانو]
زنبیل خرید